کلّ ما فی الوجود لیس سواه
وحده لا اله الّا الله
دیده گر مغز بیند و گر پوست
رقم آفریدگاری اوست
۳
شجر طور هستی، انسان شد
جلوه گاه جمال سبحان شد
آن شجر را زبان چو بار آمد
وقت توحید کردگار آمد
متعالی ز وصمت اطلاق
متجلی در انفس و آفاق
۶
ازلش تا ابد دو تا نبود
ابدش از ازل جدا نبود
اوّل و آخر است از اسمایش
لیک واحد بود مسمّایش
وحدت او منزه از عددی
بی شریکی ست معنی احدی
۹
ذاتش آیینهٔ تجلی علم
علم او درگشای جوهر حلم
لامکان آفرین، مکان گستر
کبریایش ازین و آن برتر
نقش هستی ز کلک او نقطی
مدّ صنعش کشیده است خطی
۱۲
در حقیقت عدم شماری نیست
نقطه و خط جز اعتباری نیست
لوح توحید اوست ساده ز حرف
مغز حرف است این حدیث شگرف
حرف و صوت انفعال و او ذاتی ست
هر چه گوییم، باد پیماییست
لب کج نغمه، نیست دستان زن
دم فروبسته، یا زبان الکن