به معروف کرخی، یکی داد پند
که با رشته انبان جو را ببند
که حالی برآیند موران ازا خاک
نمایند انبانت از دانه پاک
برآشفت معروف فرخنده خوی
که اینگونه ناسخته دیگر مگوی
بپرور ضعیفان رنجور را
چه بندی ره روزی مور را
جوانمردی آموز، ای تنگدل
جفا بر ضعیفان کند سنگدل
چرا دانه از مور داری دریغ؟
نداری مگر شرم از ابر و میغ؟
ندانی به این حرص و بخل قوی
که فردا تو خود رزق موران شوی؟
مکن نخل انصاف از بیخ و بن
اگر خدمتی می توانی بکن