حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۱۰ - سلسله جنبانی داستان سرای این داستان در انجمن سماع دوستان

نگردد بوی گل در گل حصاری

دل شیدا کجا و پرده داری؟

ز هر شاخیست بلبل نغمه پرداز

کجا عاشق؟ کجا پوشیدن راز؟

مرا از عشق، افسونیست در دل

که در دل داشتن، کاری ست مشکل

زبان گر یک نفس خامش کنم زان

دلم گوید: اَعِد لی ذکر نعمان

سخن سنجان اگر گفتند ازین پیش

حدیث عشق بازان جگر ریش

چه خوش باشد که عاشق خود سراید

حدیث عشق را طوری که باید

به هر بزمی که بینی مست و هشیار

حکایت گونه ای دارد ز گلزار

ولی خوشتر کند از گل فسانه

زبان بلبل رنگین ترانه

صفیر عندلیبان چمن زاد

دهد خوشتر ز تاریخ چمن یاد

غم عشق است، غمّاز دل تنگ

شراب از شیشه بیرون می زند رنگ

چو بلبل پرده از گل می گشایم

سرود عشق را خود می سرایم

که در آغاز صبح کامرانی

جوانی نوبهار زندگانی

دلم در دست آتشپاره ای بود

سپند آتشین رخساره ای بود

چو شمعم از تقاضای دل زار

رگ جان داشت با آتش سر و کار

ز خیل سرفرازان سرونازی

نیاز افزابتی، عاشق نوازی

سر و سر کردهٔ نازک نهالان

قرار خاطر آشفته حالان

نمک پاش لب زخم از شکرخند

حلاوت بخش کام آرزومند

مییِ سرجوش حسن هوش پرداز

نگاهش سرخوش از پیمانهٔ راز

قدح پیمای دور از چشم مخمور

گزک فرمای عیش، از پستهٔ شور

به شست غمزه های فتنه انگیز

گشادآموز ناوکهای خون ریز

پریشان کاکلش سر حلقهٔ ناز

سیه مستانه، چون طاووس طنّاز

دل از رشک محبّت چاک می گشت

که بر گرد سرش افلاک می گشت

نهان در سبزهٔ خطّش بناگوش

سمن زار عذارش یاسمین پوش

برانگیزانده، در میدان دعوی

لبش گرد از ملاحتهای لیلی

بیاض گردنش، دیباچهٔ نور

سواد طرّه اش، آیات مستور

صفای سینه اش صاف تجلّی

بر و دوشش دل و جان را تسلّی

وفا پروردهٔ خاک دَرِ او

خجل، مهر از صفای گوهر او

خردمند و ادایاب و سخن سنج

ز گوهرهای معنی، خاطرش گنج

دلش گنجینهٔ راز محبت

زبانش نکته پرداز محبت