نخستین مظهر لطف الهی
گرامی گوهر دیهیم شاهی
قدم سای بساط قاب قوسین
عبیر جیب حورش، گرد نعلین
شفاعت سنج مشتی تیره روزان
درین تاریک شب، شمع فروزان
فراز اوج عرشش چتر شاهی
کیمن خرگاهش از مه تا به ماهی
سر و سرخیل مقبولان درگاه
دلش خلوتسرای لی مع الله
جمالش آفتاب لایزالی
صفاتش نور ذات ذوالجلالی
مه تابنده، خورشید دل آرا
ز نقص آیینهٔ ذاتش معرّا
ادا دان رموز کبریایی
به او ختم کتاب آشنایی
ردای خواجگی افکنده بر دوش
به راهش چشم چرخ سرمه ای پوش
بُراق برق سیرش در تکاپو
عبیر افشانده، حوران را به گیسو
رکابش از فروغ گوهر پاک
حلی بخشِ حلی بندان افلاک
عنان آورده در یک جا فراهم
زمام اختیار هر دو عالم
ز برق تیغش، ایمان گوهر افروز
شب کفر از فروغ جوهرش روز
غمش جان جهان را زینت و زین
خطاب گرد راهش، قرّه العین
خیالش روشنی بخش دل تنگ
ز خاکش چهرهٔ امّید گلرنگ
ز تکریمش بنی آدم مکرم
به تعظیمش قد هفت آسمان خم
ز تقدیسش دل قدّوسیان شاد
ز نامش کام جان ها عشرت آباد
زبانش مظهر آیات تنزیل
طواف درگهش معراج جبریل
طفیلی خوارخوان جودش افلاک
گواه این سخن، منشور لولاک
به طوفان می دهد، عفوش فراوان
هزاران همچو ما آلوده دامان