ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم
به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم
تو در صحن چمن، با بانگ مطرب میگساری کن
که من در کوه و صحرا، آه خون آغشته ای دارم
مرا تبخاله بر لب زد، شراب آتش آلودی
تو درکش گر توانی، جام از کف هشته ای دارم