حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۵

ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم

به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم

تو در صحن چمن، با بانگ مطرب میگساری کن

که من در کوه و صحرا، آه خون آغشته ای دارم

مرا تبخاله بر لب زد، شراب آتش آلودی

تو درکش گر توانی، جام از کف هشته ای دارم