حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶۳

خموشم چون قلم امّا، نوا در آستین دارم

نی شیون طرازم، ناله ها در آستین دارم

به سوز و ساز عشقم، شمع محفل می توان گفتن

که من هم گریه و هم خنده را در آستین دارم

تو می دانی که از مستی، چه خونها در دلم کردی

اگر چون شیشه، خونین گریه ها در آستین دارم