حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۸

تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد

لخت دلم، از دیده نمک سود برآمد

از بس که دلم آتش عشق تو نهان کرد

رفتم نفس از سینه کشم، دود برآمد