حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۹

پریشانی ز احسان، بحر بی پایان نمی بیند

زیانی مایه دار همّت، از نقصان نمی بیند

چه سان آیم برون از دامن صحرای دلتنگی؟

غبارم جلوه گاهی در خور جولان نمی بیند