تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد
هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد
دیدهٔ بخت سیاهم چو گران خواب شود
تیغ مژگان رسای تو سیه تاب شود
سر تسلیم، پی سجدهٔ مستانه به خاک
می گذارم، اگر ابروی تو محراب شود
مرا به خاک چو مژگان اشکبار شود
کفن پر آب تر از ابر مایه دار شود