به کف تیغ من اژدها پیکری ست
اباصولت شیر و خشم پلنگ
در این کاخ ظلمت، درخشان چراغ
به دربای هیجا، تناور نهنگ
ز پاکی گوهر، لبالب ز آب
ز خون یلانش، به رخساره رنگ
نماید ظفر را به ساغر شراب
شکر را به کام مخالف، شرنگ
مباد از رخش زلف جوهر، نهان
ز آیینهاش دور، آسیب زنگ