حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۰

ای ناله، خوشا بخت رسایی که تو داری

ما را نبود راه به جایی که تو داری

خواهی شدن ای دل، می صافی به خرابات

با دردکشان، صدق و صفایی که تو داری

از کعبه چه حاصل ادب ناصیه سا را

ای بت، سر ما و کف پایی که تو داری

بی پرده به هر گوشه کند راز نهان را

ای نی، نفس پرده گشایی که تو داری

تا چند لب جام برد بوسه به تاراج

ساقی ز لب بوسه ربایی که تو داری؟

سنبل کده کرده ست گریبان سمن را

مشکینه خط غالیه سایی که تو داری

طالع نگذارد گِره بسته به کارم

گر باز شود بند قبایی که تو داری

چون آینه از دیدهٔ حیرت زده، شادم

از کف ندهم فیض لقایی که تو داری

در تیرگی، آیینهٔ دل را نگذارد

مطرب، نفس زنگ زدایی که تو داری

خواهند حریفان مسیحا نفس آموخت

نطق از لب الهام سرایی که تو داری

بی ذوق سماع است حزین ، نالهٔ بلبل

شوریده مرا طرزِ نوایی که تو داری