حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۳

برده ست غمت، دست و دل ازکار، کجایی؟

ای مونس دلهای گرفتار کجایی؟

هر غنچه ز بویت به شکرخند بهار است

ای چشم و چراغ دل بیدارکجایی؟

تا چند سرآریم به تاریکی هجران

ای شمع فروزان شب تار، کجایی؟

نی بی من ونه با منی ازناز، چه حال است

ای عهدشکن یار وفادار کجایی؟

گل های گلستان، همه پروردهٔ خارند

عارض بنما، ای گل بی خار کجایی؟

از قدّ و رخت، بلبل و قمری به سرودند

ای جلوه طراز گل و گلزار کجایی؟

با آنکه بود جلوه گهت، کوچه و بازار

ای یار نه در کوچه و بازار، کجایی؟

بر هم زده ام خانه ی دل را به سراغت

چون نیست کسی غیر تو در دار، کجایی؟

بگشا گره از کار فروبستهٔ دل ها

ای عقده گشایندهٔ هر کار کجایی؟

ای نور یقین، چشم جهان بین دو عالم

ای جان حزین ، ای دل و دلدار کجایی؟