حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۲

ای کعبهٔ جان از تو کلیسای فرنگی

بی یاد تو دل را دو جهان سینهٔ تنگی

جان دیده از آن نرگس عیار فریبی

دل خورده از آن غمزهٔ خونخوار خدنگی

دیری ست که شرمنده ام از سبحه، چه سازم؟

زنّار به چنگی بود، آن طرّه به چنگی

یک زمزمه در پرده گشایی ست ولیکن

دل نغمه به رنگی زد وناقوس به رنگی

گوهر به دو کف می دهم و ناخن آن نیست

کز سینهٔ معدن بخراشم رگ سنگی

از عشق پرآشوب محال است نجاتم

هر قطره درین بحر بود کام نهنگی

رسوایی جاوید حزین ار طلبد عشق

صد نام نکو باد به گرد سر ننگی