حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۲

هله من جان جهانم، تنه ناها یاهو

مظهر آیت شانم تنه ناها یاهو

سرو دلجوی تو تا دیده ام ای نخل مراد

همه در رقص روانم تنه ناها یاهو

چون تو را می نگرم، جمله تو را می نگرم

همه بینم، همه دانم تنه ناها یاهو

مست سودای تو جانم، تنه ناها تنه نا

محو نام تو زبانم، تنه ناها یاهو

پرتو روی تو ای مهر جهانتاب گرفت

جمله پیدا و نهانم تنه ناها یاهو

ساغر میکده عشق خرد پرداز است

مست و دیوانه از آنم تنه ناها یاهو

من که از خود خبرم نیست، چه دوزخ چه بهشت

فارغ از سود و زیانم تنه ناها یاهو

نرگس عشوه گر مغبچه ای ساغر داد

در خرابات مغانم تنه ناها یاهو

هر کجا می نگرم، جانب هر کس بینم

به جمالش نگرانم تنه ناها یاهو

هر طرف می کشدم جلوه مستانه او

رفته از دست عنانم، تنه ناها یاهو

بهتر آن است که ساغر سر بازار زنم

من که رسوای جهانم تنه ناها یاهو

مست در آینهٔ خویش نظر می کردم

رخ او گشت عیانم تنه ناها یاهو

آنچنان مست لقا گشته ام امروز، حزین

که خود از یار ندانم تنه ناها یاهو