حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰

از دیده ی دل پرده ی پندارگرفتیم

تا رخصت نظّارهٔ دیدار گرفتیم

بستیم چو از رد و قبول دگران چشم

تشریف قبول نظر یار گرفتیم

نشنیدکسی حرف زباد از دهن ما

گفتار به اندازهٔ کردار گرفتیم

خون دل ما بی گنهان حوصله سوز است

از چشم سیه مست تو اقرار گرفتیم

اوّل قدم از آرزوی خویش گذشتیم

تا ساغر وصل از کف دلدار گرفتیم

سرتاسر آفاق چو خورشید دویدیم

تا جای در آن سایهٔ دیوار گرفتیم

شد شارع کثرت بلد عالم وحدت

ما گوشهٔ خلوت سر بازار گرفتیم

چون شبنم افتاده به خورشید رسیدیم

از همّت خود قافله سالار گرفتیم

از تلخی دشنام حزین ، ذائقه مست است

ما کام خود آخر ز لب یار گرفتیم