با یاد نرگست، چو می ناب میزدم
پیمانه را به گوشهٔ محراب میزدم
آن کبک مستم از می مشرب که عمرها
در چنگل عقاب، شکر خواب میزدم
آن بلبلم که از اثر رنگ و بوی عشق
در خشک سال، نغمهٔ شاداب میزدم
بر سر چو شمع، در غم آن حسن دلفروز
از داغ آتشین، گل سیراب میزدم
بیمایه طاقتم، سرِ دیدارِ یار داشت
دام کتان، کمینگه مهتاب میزدم
کو ذوق گریهای؟ که ز هر تار موی خویش
طوفان دشنه در دل سیلاب میزدم
شبها خیال روی تو چون بردیم ز هوش
از هایهای گریه، به رخ آب میزدم
نازم فسون عشق که از دفتر فراق
فال وصال با دل بیتاب میزدم
آن خوش ترنّمم که ز لخت جگر حزین
بر تار ناله، ناخن مضراب میزدم