یک مشت سفله مانده بجا از کرام خلق
ننگ است در زمانه زبان را ز نام خلق
چون زهر جانگزای، گلوگیر می شود
نتون زلال خضر کشیدن ز جام خلق
امروز در لباس کمالند ناقصان
پوشیده ناتمامی خود را، تمام خلق
تعظیم گاو و خرکه به مردم حرام بود
اکنون فریضه گشته به ما، احترام خلق
نزدیک من چو طعن سنان است جان گسل
زینسان که دور شد ز مسلمان سلام خلق
درگوش جزر و مد نظرها هزار پاست
آزرده است بس که صماخ از کلام خلق
عاقل گریزد از دهن اژدها حزین
هش دار تا که مفت نیفتی به دام خلق