حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸

سبز شد خط لبّ یار، بهار است بهار

ای جنون من سرشار، بهار است بهار

سینه گو چاک زند زاهد محراب نشین

سر ما و ره خمّار، بهار است بهار

دیده بحری ست پر آشوب، جنون است جنون

مژه ابریست گهربار، بهار است بهار

مطربا، ناله جانسوز، که شوری ست به سر

ساقیا، ساغر سرشار، بهار است بهار

سری از زیر پر خویش برون آر حزین

بگشا غنچه ی منقار، بهار است بهار