ای دل، به ناله از جگر خاره خون برآر
با می، دمار از خرد ذوفنون برآر
شیرین به کام خسرو و ناکام کوهکن
ای رشک، تیغی از کمر بیستون برآر
از نیشتر علاج رگ جان خویش کن
ز الماس، کام خاطر داغ درون برآر
در پای خم نشین و می لعل نوش کن
دست ستیزه با فلک نیلگون برآر
مپسند زیر دست فلک خویش را حزین
از آستین خرقه می لاله گون برآر