سپهر سفله پرور در شکستم راحتی یابد
همانا این هما از استخوانم لذّتی یابد
به قتلم چون کمربندی، مکن آگه ترحم را
مباد این خصم سنگین دل مجال فرصتی یابد
فرامش می کند ما را به وصلت چون رسد قاصد
شود بیگانه از یاران، دنی چون دولتی یابد
مرا دل کلفت آلود است، در کارش تأمّل کن
مباد از پهلوی من تیغ نازت کلفتی یابد
حزین ، ازگفتگو در زیر لب میخانه ای داری
دل از خود می رود چون با تو راه صحبتی یابد