حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲

تا کی توان ز عمر، فریب سراب خورد؟

باید نهاد لب به لب تیغ و آب خورد

پیمانهٔ نگاه تو از ما اثر نهشت

این طرفه مجلسی ست که ما را شراب خورد

کوته تر است از نگه نارسای ما

دور از تو بس که رشتهٔ جان پیج و تاب خورد

بر هر چه تافت نور محبّت صفا گرفت

پاک است هر زمین نجس، کآفتاب خورد

عشق از ازل بلای دل و جان بود حزین

آتش غریب نیست که خون کباب خورد