خدا در ماتم آسودگی شادم نگه دارد
ز قید هر دو عالم عشق آزادم نگه دارد
ز تاثیر محبت در قفس چشم اینقدر دارم
که از درد فراموشی صیادم نگه دارد
به اندک التفاتی زآن تغافل پیشه دلشادم
اگر میافکند از دیده، در یادم نگه دارد
غبار آشوب تعمیر است، دست رفته از کارم
جنون پیر خرابات است، آبادم نگه دارد
حزین آن کودک شوریدهحالم این دبستان را
که با زنجیر هم نتواند استادم نگه دارد