حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲

کف چون تهی‌ست جوهر انسان چه می‌کند؟

خاتم چو نیست، دست سلیمان چه می‌کند؟

آتش زدی ز جلوه به خاشاک هستیم

این برق را ببین به نیستان چه می‌کند؟

از پردهٔ حجاب برآ، آفتاب من

این دور باش حسن نگهبان چه می‌کند؟

بیهوده است بر سر کویت فغان ما

گلبانگ بلبلان به گلستان چه می‌کند؟

زاهد چه فیض می‌برد از شعر من حزین ؟

با این سفال، صحبت ریحان چه می‌کند؟