نشان وحشی من در دل بی کینه پیدا شد
پی غارتگرم، در خانهٔ آیینه پیدا شد
نهان درموج خود شد بحر و سر زد از حباب من
گهر در آب خود گم گشت و در گنجینه پیدا شد
برون از خود سراغ لیلی خود داشتم، غافل
به صحرا داده بودم دل ز کف، در سینه پیدا شد
نمد، پاس صفای جوهر آیینه می دارد
جمال فقر ما، در خرقهٔ پشمینه پیدا شد
بنا دیروز شد میخانه و امروز از مستی
سر هر خم گشودم، بادهٔ دیرینه پیدا شد
پس از عمری که شد با دختر رز عشرتم روزی
ندانم از کجا دیگر، شب آدینه پیدا شد؟
حزین ، از نعل وارون دل خود حیرتی دارم
به فکر خرمی رفتم، غم دیرینه پیدا شد