به آیینی که ترسازاده از بتخانه میآید
نگاه از گوشهٔ آن نرگس مستانه میآید
مگر افکنده لعل آبدارش از نظر می را
که اشک حسرتی از دیدهٔ پیمانه میآید
به یاد لعل میگون تو، در خاک لحد ما را
همان از دیده سیل گریهٔ مستانه میآید
تجلّی زار میبینم، سر خاک شهیدان را
مگر شمعی به طوف مشهد پروانه میآید
حزین آراستند از نو، خرابات محبّت را
مگر داغی به سر وقت دل دیوانه میآید