حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

کی دیده تنها چو دل آغشته به خون است؟

سر تا قدم ما چو دل آغشته به خون است

ما و حرم عشق، که از گریهٔ احباب

دیوار و در آنجا، چو دل آغشته به خون است

بازآ که مرا دیده جدا ز آن گل عارض

از خار تمنّا، چو دل آغشته به خون است

از جوش غمت حوصله بر درد، کمی کرد

اینجاست که دریا چو دل آغشته به خون است

ز آن رخنه که افتاده به جیب مه کنعان

دامان زلیخا چو دل آغشته به خون است

این رحم، که آموخت شکار افکن ما را؟

سرتاسر صحرا چو دل آغشته به خون است

خاموش حزین ، کز نفس سینه خراشت

مجموعهٔ انشا، چو دل آغشته به خون است