حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

گرتو را روی زمین خواهش ماوای خوشی ست

خانه در گوشهٔ دل کن که عجب جای خوشی ست

ای که بیماری آسودگیت سنگین است

درد عشقی به کف آور که مسیحای خوشی ست

جان به بیعانهٔ پیغام جفا می خواهد

یار را با من دلسوخته سودای خوشیست

با دل ابنای زمان دست و گریبان شده اند

شور دیوانه و اطفال، تماشای خوشی ست

یک ره از لطف به این غمکده، مستانه درآ

که دل و دیدهٔ ما ساغر و مینای خوشیست

دل به خوناب جگر شرح غمت کرده رقم

نامه، ناخوانده مکن پاره که انشای خوشی ست

جوش داغ است به گلگشت تماشا بخرام

لاله زار دل ما دامن صحرای خوشی ست

بخت مردان جهان خفته و حیزان مستند

چشم عبرت بگشاییدکه دنیای خوشیست

هر قدم ز آبله اش، باغ و بهار است حزبن

دل دیوانهٔ من بادیه پیمای خوشی ست