حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

دمیدن از سمنش مشک ناب نزدیک است

به شب نهان شدن آفتاب نزدیک است

دلم ز وعده بر آتش فکندی و رفتی

بیا که سوختن این کباب نزدیک است

نفس شمرده زدنهای صبح روشندل

کنایتی ست که روز حساب نزدیک است

خوش است ساقی اگر مستیی گذاره کنم

گذشتن گل پا در رکاب نزدیک است

به عمر با تک و تاز نفس مباش ایمن

که راه دور، به پای شتاب نزدیک است

فسانه ای ز هوس های نفس دون کافی ست

دل فسردهٔ جاهل، به خواب نزدیک است

دل از شکنجهٔ هستی غمین مدار حزین

گشادِ عقدهٔ کار حباب نزدیک است