اگر مردم را معاد نبودی که باز شدندی بدان از بهر بیافتن مکافات ابدی، تا نیکوکار به ثواب و بدکردار به عقاب رسد، آفرینش عالم و آنچ اندرو است بازی بودی؛ از بهر آنک هیچ باطل نشد از آن چیزها که عالم بیرون آورد به تدبیر صانع خویش، و ضایع تا شدن چیزها که اندر عالم پدید آمد هم به سبب بودش مردم بود، چنانک گوییم اگر مردم نبودی گوهران گداختنی و ناگداختنی نبودی و آنچ از کانها پدید آمد باطل شدی و زو هیچ جانور را فائده نبودی و چیزهای خوشبوی چون مشک و عنبر و کافور و جزء آن همه باطل گشتی، و چندین جامها کز ابریشم و از پشم مردم به حاصل کرد همه باطل بودی، و گوناگون فائده که مردم گرفت از نبات و از میوهها و پوستها و دندان و استخوان و سروهای حیوان همه ضایع بودی، و چون مردم به حاصل آمد و چندین فائده از آفرینش بگرفت دانستیم که آن همه چیزها آفریدگار از بهر مردم آفریده بود، و گواهی داد بر درستی این حال قول خدا تعالی که گفت، قوله: «و هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا.»
گفت او آنست که «بیافرید از بهر شما هر چه اندر زمین است به جملگی» و چون همه منافع عالم به مردم پدید آمد و مردم بر مثال دیگر حیوان بزیست، اگر او را بازگشتن نباشد این فضل که مردم را بود بر جملگی آفرینش تا از همه چیزی فائده گرفت ضایع شود، یا بایستی که این شریفتر آفرینش که مردم بود ضایع شدی، پس لازم آمد که معادی باشد مردم را بی فناء.
و نیز گوییم که چون از آفرینش بر حکمت کز صانع حکیم پدید آمد چیز ضایع نشد، واجب نیاید که این تفاوت عظیم که اندر میان دو مردم است یکی نیکوکار و دیگر بدکردار ضایع شود، و ما همیبینیم بدکرداران را که اندرین عالم با عزّ و جاه و فرمانروایی اندر و نیکوکاران و ستمرسیدگان با خواری و اندوه و بیچارگی و دردند، و گر مرین هر دو گروه را بازگشتی نباشد که کسی به جزاء آنچ کردهست برسد، با این تفات بزرگ که اندر زندگیء دنیایی میان دو تن بود پس از مرگ هر دو برابر باشد به ناچیز شدن، از عدل کردگار لازم نیاید و اندر صنعت حکیم به آفرینش عالم چنین نیست. از بهر آنک طبایع که عالم ترکیب از او یافته است به عدل قائم است، و اندر آفرینش جانوران و نبات عدل پیداست، و چون راستی از ترکیبی بشود آن ترکیب پای ندارد، پس روا نباشد که اندر آفرینش مردم این تفاوت برود. پس لازم آید که مردم را بازگشتن باشد که هر یکی از بدکردار و نیکوکار به جزاء کار خویش برسد. چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله: «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم او مماتهم ساء ما بحکمون.» همی گوید: «آیا چنان همی پندارند که آنان که بدیها کردند که ما ایشان را چنان کسان کنیم که گرویدند و کارهای نیکو کردند برابر باشند زندگی و مردگیء ایشان بدحکمی است این که همی کنید» پس از این آیت همی آواز دهد خردمندان را اندر خلق که پس از مرگ و جدا شدن نفسها از جسدها این تفاوت همی پدید خواهد آمدن چون امروز پدید نیامد، و زین تاخیر که همی افتد عجب نباید داشتن که بودنی همچون بوده است سوی خردمند، پس سوی عقل بودهتر است، و این اندک روزگار این جهانی سوی مردم ضعیف خرد بسیار نماید که او فانی است ازین زندگی و اندر بودنی دیدارش نیست، و سوی عقل کل آنچه خواهد بود سخت نزدیک است، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله: «انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا» گفت: «ایشان دور همی بینندش و ما نزدیک ببینمش.»
و نیز گوییم که چون اندر مردم نفسی همی ببینم شریفتر از آنک اندر حیوان است و آن نفس سخنگوی است که همی پیدا آید و علم پذیرد و بشنود و بشنواند و بداند و دیگری را دانا کند، وزین نفس مردم را اندر عالم افزونی نبود اندر زندگی او، و مر خویشتن را بدان نفس زیادتی بقا نتوانست الفغدن، و اندر همه نفسهای نباتی و حیوانی جستن بقا نهادهست، لازم آید که آنکس که این نفس سخنگوی اندر نهاد مردم غرضی را نهاد، و چون اندرین عالم ازان غرض چیزی پدید نیامد واجب آید که آن غرض آفریدگار مردم از نهادن نفس سخنگوی اندر مردم پس از جدا شدن روح او از جسد او پدید آید و آنچ نیکو کردار اندر نعمت و لذت و راحت باقی شود و بدکردار اندر رنج و شدت و درد و بلا همیشه گردد. پاک است حکمت ایزد سبحانه از انک محال اندر آفرینش روا دارد و هر نیکو کاری و بد کرداری را مکافات آنچ ایشان کرده باشند برساند.