هر چیزی که او را بیابند یکبار و آنگه نابوده شود پس بار دیر همچنان پیدا آید، و آن نابوده شده جایی نبود کز آن همانجای پیدا آمد، آن چیز جزیی باشد از کلی که از آن کل پیدا شود و بدان کل باز شود. چنانک موجود است اندر شخص مردم گرمی و سردی و تری و خشکی اندر وقتی و باز نابوده شود به مرگ جسمانی آن مردم، یا مران را به ذات او نیابند البته، و باز به وقتی دیگر پیدا شود اندر شخص دیگر همچنانک پیش از آن جای دیگر بوده بود.
پس دانسته شد که این جزء های گرمی و سردی و تری و خشگی را کلهاست که این جزءها از آن است و بدان باز شود پس گوییم که همچنین چون باز یافتیم جوهری که او را شناخته نیک و بد است و اثر کرد اندر شخص مردم، و او اندر یابنده پوشیدها بود. پس آن شخص مردم که این گوهر از آن پیدا شده بود ناپدید شد، و باز ماننده آن شخص دیگر پیدا شد که اندران شخص پیش از پیدا شدن آن جوهر اثری بود، بدانستیم که این جزئیست که همی پیدا شود از کلی و باز بدو باز شود، پس درست شد که نفسهای جزئی را کل است و آن کل به عالم طبیعت محیط است و نیز اتفاق است میان اهل علم و حکمت که صورت مردم عالم صغیر است و عالم بزرگ ایشان کبیر است. پس گوییم که جزء های انسان کبیر که عالم است پراگنده است و منفعتهای آن پیدا نشود مگر اندر عالم صغیر که مردم است و جزءهای او مجموع است، پس درست شد که عالم صغیر که مردم است غرض آفریدگار است که انسان کبیر را آفرید که عالم است، و این جزءهاست از کل خویش که منفعتهای عالم اندرو همی پدید آید، و همچنین جزءهای عالم با منفعتهای او پیدا نشود مگر به کسب کردن این نفسهای جزئی از کل خویش مر فائدههای او را، و چون مر نفسهای مردم را الفنجیده یافتیم اندر عالم آن عالم دانستیم که مرین جزءها را کلی هست، از بهر آنک اندر عالم هیچ کلی کسب نکند از چیزی همچون خویشتن کل بلک جزء کسب کند از جزئی دیگر همچون خویشتن، چون زمینی کلی که زیادتی نمیجوید از زمینی دیگر، و نه کل آب زیاد همیجوید از آبی دیگر کل همچون خویشتن، و نه کل هواء کسبی همیکند از هوایی دیگر و نه آتش کل زیادتی همیگیرد از آتشی دیگر، بلک جزءهای خاک را همیببنیم کز دیگر جزءهای خاک زیادت همیپذیرد و قوی همیشود و همچنان جزءهای دیگر او که از جزءهای کل خویش هر یکی قوی همیشود و زیادت همیگیرد و کل هر یکی ازین چهار رکن بر حال خویشتن است بیهیچ زیادت و نقصان، و بینیاز است کلها از کسب. و چون این مقدمات دانسته شد و نفسها را یافتیم که اندر شخصها فائده همیگیرد از دیگر نفسها که اندر دیگر شخصهااند دانستیم که نفسها اندر حد جزئیاند که فائده دهنده و فائده پذیرندهاند و چون نشان جزئی نفسها بدین روی که زیادت پذیرند از مانندان خویش، درست پیدا آمد که این نفسها را کلی هست که پدید آمدن ایشان ازوست و بازگشتنشان بدوست.