میان مدرک و ادراک فرق باید کرد
اگر شدست کس از خواب غافلی بیدار
این سوال چنانست که همی گوید میاناندر یابنده واندر یافتن فرق چیست و سوم را کآناندر یافته است نتوانست گفتن. و مدرکاندر یابنده چیزست و ادراک فعل اوست اعنیاندر یافتن، و مدرک آنست که مر اورااندر یابند.و این همچنانست که کسی گوید میان فاعل و میان فعل فرق کن.و فاعل آن باشد که فعل ازو پدید آید چو درودگر، و فعل او درودگریست که آناندر نفس اوست، و تخت آنست که درودگری برو پدید آمدست.
پس حکما گفتند که فعل میانجیست میان فاعل و میان مفعول، و فعل همیشه یااندر ذات فاعل باشد بقوت یا بر ذات مفعول باشد بفعل.و فعل را بذات خویش قیام نیست، اعنی درودگری یااندر نفس درودگر باشد پوشیده یا بر ذات تخت باشد ظاهر. پس همچنین ادراک که آن فعل مدرک است یااندر مدرک است پوشیده یااندر مدرک است بهم شده. و مدرک جوهر نفس مردمست، و ادراک او مر چیزها (را) بپنج حاست است از بیننده و شنونده و بوینده و چشنده و بساونده، و مر نفس را پنج قوت است از بهر آنک ادراک این پنج مدرک را که هر یکی از آن پنج قوت را جایاندر زیر آن آلت است که آن رگست بدان توان یافتن.
یکی قوتش بیننده است، و مر او را جایاندر میانه سیاهی چشم است بزیر آن پوست روشن که هر که بچشم کسیاندر نگه کرد، صورت خویش رااندرو ببیند، و مر او را بدین سبب مردمک چشم گویند، از بهر آنکاندر یافتن دیدنیها از رنگها و شکلها که این بر طبیعتهاست وز حرکتها مر نفس را بدین قوت است که زیر آن معدن است که گفتیم و این قوت مر صورتهاء جسمی را بپذیرد و مر آن را پیش حاس کلی برد کة آن نفس است و نفس مر آن را بمیانجی این قوت بشناسد و تصور کندش و تمیز کند تا بداند کآن رنگ چه چیز بود و شکل چه چیزی بود.
و همچنین دیگر قوت نفس کآن شنوایی است، جای آناندرسوراخ گوش است از بهراندر یافتن آوازها معنی دار و بی معنی را، و صورت آواز و سخن موج هواست نادیدنی بخلاف مدرک حاست بیننده، و آنچه این حاست نیزاندر یابد از محسوسات خویش، آنرا براستی پیش حاس کلی برد که آن نفس است، تا نفس مر آن را تمیز کند.
و همچنین بدیگر قوت که آن چشنده است، جایاندر زیر پوست سر زبان است از بهر یافتن مژهها را و آنچ این حاستاندر یابد نیز بخلاف آنست که آن دو حاستاندر یافتست که پیش ازین یاد کردیم، و مدرک خویش را این حاست نیز بنفس رساند که خداوند این قوت ها اوست.
و همچنین چهارم قوت نفس که مدرک اوست قوت بوینده است، و جای این قوتاندر سوراخهاء بینی است سپس پرده ئی که مغز سپس آن پرده است، و این حاست مر بویها رااندر یابد که آن نه دیدنی است و نه شنودنی و نه چشیدنی، و آنچ این حاستاندر یابد از مدرکات خویش، نیز مر آن را بنفس رساند که حس کلی مر او راست.
و پنجم قوت نفس که ان بساونده استاندر همه جسدست پراگنده و بخاصهتراندر زیر پوست سر انگشتان دست است که بدو نرم و درشت و متحرک و ساکن و گرم و سرد رااندر یابد، و آنچ این حاستاندر یابد بخلاف آنست که آن دگر حاست هااندر یافتهاند، و مدرک خویش را این مدرک نیز پیش نفس برد که مدرک کلی اوست. پس ظاهر کردیم که نفس را پنج قوت است از بهر پنج گونه مدرک، و فعل هر قوتی از قوتهاء اواندر مدرک و محسوس خویش ادراک اوست، و آنچ محسوس اوست مدرک اوست.
آنگاه گوییم بباید دانستن که هر یکی از این قوتهاءاندر یابنده چو مر آناندر یافتن خویش رااندر یابد، از آناندر یافتن خود مفعول شود، اعنی چو چشم بنگرد سوی چیزی که مر او را الوان (و) شکل است، قوت بیننده مر آن لون و شکل را بپذیرفتنی مجرد بی هیچ هیولی، و بدان لون و بدان شکل شود تا مر آنرااندر یابد. پس این بیننده فاعلی باشد که همی بفعل خویش مفعول شود، از بهر آنک آن دیدنی سپس از انک بیننده بیند بحال خویش ماند و بیننده که مر آن لون و شکل را بپذیرد از حال خویش بگردد. پس ظاهر کردیم کهاندر یابنده اعنی مدرک ازاندر یافتن خویش همی مفعول شود، و حالش همی بگردد واندر یافته بحال خویش بماند.
و این دقیقه را از بهر آن گفتیم که گروهی گفتند: اگر ما مر مبدع عقل را بعقلاندر یابیم آنگاه عقل فاعل باشد و مبدع او سبحانه مفعول اوباشد، و این روا نباشد. و ما بنمودیم عقلا را بدین دلیل عقلی که عقل مر مبدع خویش رااندر یابد باثبات محض بری از همه صفتهاء محسوسات و معقولات، و مبدع حق سبحانه مفعول عقل نباشد، بل عقل بنوراندر یافتن مر او را باثبات مجرد شرف و نور پذیرد، و انفعال سوی عقل باشد نه سوی باری سبحانه و تعالی.و این جوابی شافی است مرین سوال را بارادت عقلی.
و حکما گفتند: زمان بسه قسم است. یکی حاضر چو امروز و این ساعت، ودیگر گذشته چون دی و پریر، وسه دیگر آینده چون فردا و پس فردا. و چیزهاء زمانی نیز بدین سه قسم است. پس گفتند: چشم آلت است مر ادراک چیزی را که حاضرست امروز، و گوش آلت است مر ادراک چیزی را که دی و پریربودست و گذشته است، و فکرت آلت است مر ادراک چیزی را که فردا و پس فردا خواهد بودن. و گفتندکه عقل آلت است مرادراک مبدعات را نه مر ادراک مبدع را ولله الحمد و المنه.