مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۱ - در حق دلبر مؤذن گوید

ای بت کشمیر و سرو کشمر

ای حور دلارام و ماه دلبر

چون بتکده آزرست مسجد

از روی تو ای نگار آزر

ای دوست مؤذن تو را ز ایزد

بفزود از آنت زینت و فر

قدر تو نداند مؤذن تو

بی قدر بود به مسجد اندر