مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۸ - صفت یار جعد زلف بود

زلف تو مگر جانا امید و نیازست

زیرا که چنین هر دو سیاه است و درازست

بسته ست به جعد تو دل من نه عجب زآنک

دلها همه در بسته امید و نیازست