روزی به شمسالملوک قابوس وشمگیر برداشتند که مردی به درگاه آمده است و اسپی برهنه آورده و میگوید که به کشت خویش اندر بگرفتهام. پرسید که جو بود یا گندم؟ گفت جو. بفرمود تا خداوند اسپ را بیاوردند و چندان که قیمت جو بود به وقت رسیدگی تاوان بستد و به خداوند زمین داد و گفت خداوند زمین را بگویند که دهقانان چون خواهند که جو نیکو آید بدین وقت به اسپان دهند و ما این تاوان مر ادب را بستدیم تا خداوند اسپ، اسپ را نگه دارند تا بکشت کسان اندر نیاید که جو توشه پیغامبران است و توشه پارسا مردمان که دین بدیشان درست شود و توشه چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان به پای بوَد.