جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

گر بیدارم اسیر صد شور و شرم

ور در خوابم ز عقل و دین بی خبرم

هرگه که به حال خویشتن درنگرم

خواهم که لباس عمر بر خود بدرم