جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

ماییم ز فیض جود آن جان و جهان

فانی شده در شهود آن جان و جهان

بس نیست شدیم و هست تا روشن شد

نابود جهان و بود آن جان و جهان