جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

بر عزم سفر دلی ز گیتی ناشاد

رفتم به وداع آن بت حور نژاد

می کرد وداع و اشکریزان می گفت

رفتی و گذاشتی مرا شرمت باد