جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

وای دل آن که دلستانش برود

وز باغ نظر سرو روانش برود

گفتی که به رفتنم رضا ده هیهات

چون زنده رضا دهد که جانش برود