جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۶

به یک لطیفه فرستاد ابره جامه

برایم آن که بود خلعت کرم به برش

نشسته منتظرم تا خدا برانگیزد

لطیفه دگر از غیب بهر آسترش