جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۲

سفله ای می خواست عذر عارفی کز آمدن

سوی تو مانع مرا اشغال گوناگون بود

گفت خامش کن که گر سویم نیاید چون تویی

منت ناآمدن از آمدن افزون بود