جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۱۵

هرچه از جاه تو را بینم و مال

که تو را مانع عیش ابد است

بهر امروز تو هرچند نکوست

بهر فردای تو بسیار بد است

بهر آن دشمن بدخواه تو گر

با تو در معرض بغض و حسد است

بگشا چشم حقیقت بین را

که تو را بینش اهل خرد است

تا ببینی که در آن بغض و حسد

نیکخواه تو و بدخواه خود است

نیکخواه تو چو باشد با او

دشمنی قاعده دیو و دد است

شکر او گوی که در عیش ابد

دشمنیهاش مدد بر مدد است