شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر
چو ذکر جودت اشعار و منت صله رفت
مدیح من پی نشر فضایلی که تو راست
به شرق و غرب رفیق هزار قافله رفت
عطیه تو که وافی به جوع و آز نبود
ز حبس معده چو آزاد شد به مزبله رفت