ای ترک نازنین بشکن گوشه کلاه
آشوب جان شاه شو و فتنه سپاه
دریوزه جمال کنان از تو روز و شب
گردند گرد خانه تو آفتاب و ماه
تیغت کشیده صد الف و زخم تیر تو
هرجا چو دو رهی به درون کرده است راه
لوحیست گوییا تن من کز غمت بر او
سر تا به پانوشته شده ست آه آه آه
خواهم ز ضعف تن شوم از دیده ها نهان
از بس که کاهشم دهد این عشق کوه کاه
تا در ره سپاه تو پنهان بایستم
ایمن ز چاوشان به جمالت کنم نگاه
تا شد به دور لعل تو معمور میکده
جامی نه میل مدرسه دارد نه خانقاه