یا به شمشیر جفا در جگرم چاک انداز
یا به رحمت نظری بر من غمناک انداز
تشنه لب خاک شدم در هوس لعل لبت
ساغر می بکش و جرعه بر این خاک انداز
سگ طوق توام آن دم که کنی عزم شکار
طوق در گردنم از حلقه فتراک انداز
رخ فروزان به تماشای گل و لاله خرام
آتش از رشک به مشتی خس و خاشاک انداز
بگشا لب به حدیثی و خردمندان را
سری از غیب در آیینه ادراک انداز
چند صاحبنظران درد غم و درد کشند
ای قضا سنگ به خمخانه افلاک انداز
جامی از عشق چه نالی که تو را گفت که دل
در کف سنگدلی سرکش و بی باک انداز