جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

مست چشمت شراب را چه کند

با لبت قند ناب را چه کند

دیده روشن به توست مردم چشم

چشمه آفتاب را چه کند

هرکه را خانه قرص خورشید است

مشعل خانه تاب را چه کند

جوهری دید لعل خندانت

درج در خوشاب را چه کند

دیده بخت هر که بیدار است

با خیال تو خواب را چه کند

هر که شد در ره گدای تو پست

شاه عالی جناب را چه کند

شد به علم نظر علم جامی

شغل درس و کتاب را چه کند