جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

از دو چشم تو مست بسیار است

وز لبت می پرست بسیار است

همچو از عشق توبه ما را

طره ات را شکست بسیار است

۳

کم بود چون دو ساعدت هرچند

دست بالای دست بسیار است

غمزه ات را به قتل خسته دلان

تیر رفته ز شست بسیار است

باغ لطفی و از سنان ستم

گرد تو خاربست بسیار است

۶

به هوای تو از سحرخیزی

ذوق اهل نشست بسیار است

رد مکن نقد هستی از جامی

کز گدا هرچه هست بسیار است