جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

از دو چشم تو مست بسیار است

وز لبت می پرست بسیار است

همچو از عشق توبه ما را

طره ات را شکست بسیار است

کم بود چون دو ساعدت هرچند

دست بالای دست بسیار است

غمزه ات را به قتل خسته دلان

تیر رفته ز شست بسیار است

باغ لطفی و از سنان ستم

گرد تو خاربست بسیار است

به هوای تو از سحرخیزی

ذوق اهل نشست بسیار است

رد مکن نقد هستی از جامی

کز گدا هرچه هست بسیار است