به سبز خطی یار و سفیدمویی ما
که جز به خون جگر نیست سرخرویی ما
چه غم که نافه به صحرا فکند جهوی چین
خطاست پیش خط یار نافه بویی ما
ز دوستان خدا جسته ایم چاره عشق
نکرده هیچ خدادوست چاره جویی ما
به فرق ما قدح باده ریز کین باشد
ز رنگ دعوی پرهیز خرقه شویی ما
به صفحه دل ما مهر نیکوانست رقم
به حشر بس بود این دفتر نکویی ما
گرفته ایم به فکر دهان تنگ تو خوی
ببین که تا به چه حد است تنگ خویی ما
چو شعر را نبود چاره جامیا ز دروغ
به وصف راست قدان به دروغگویی ما