جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۵

خواجه آورد بهر سفره ما

پشت آن یک دو گوسفند که کشت

لیکن از دست نخوت جودش

نشد آلوده ام به آن انگشت

هست ازان با خودش تصور آن

که به حاتم همی رسد به دو پشت