جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۴

غافلی می گفت کای بنا بنای خانه ام

ساز محکم ور نه زانم غیر درد و غم چه سود

زیرکی بشنید گفتا چون بنای عمر ما

سخت سست آمد بنای آب و گل محکم چه سود