طوبی لروضة سجدت ارضها الجباه
بشری لسدة لثمت تربها الشفاه
این آستانه ایست که از خاک او برند
شاهان ملک افسر عز و سریر جاه
رخ چون نهد به سدره والایش آفتاب
چرخ ار نه زیر پاش کشد قامت دوتاه
چون ابر اگر ز سقف رواقش چکد مطر
سربر زند ز طارم چرخ برین گیاه
گیرد جهان ز شمسه ایوان او فروغ
بر صدق این سخن دو گواهند مهر و ماه
بندد به روی خود همه درهای حادثه
هر کس که آورد به حریم درش پناه
این منقبت ز دولت صاحبدلی گرفت
کز مهد خاک کرده درین بقعه خوابگاه
پیر هرات زبده انصاریان که سود
بر طاق چرخ قبه دهلیز او کلاه
تصنیف اوست درس مقیمان مدرسه
تلقین اوست ذکر مریدان خانقاه
گازرگهیست تربت او کابر مغفرت
در ساحتش سفید کند نامه سیاه
میل سر مزار پر انوار او کنند
زواررا به دیده دل کحل انتباه
دلو زر است صورت قندیل مرقدش
کز وی رهیده یوسف دلها ز حبس چاه
نور ولایتش که جهان را فرو گرفت
تا حشر بادهادی افتادگان ز راه
جامی حریم کعبه هر حاجت این در است
روی دعا به کعبه کن و حاجتی بخواه
توفیق توبه جو ز گناه وجود خویش
تا وارهی ز دغدغه توبه و گناه